به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، بیستم شهریورماه سال ۱۳۵۹، هنوز ۱۱ روز مانده به شروع جنگ تحمیلی و تجاوز علنی مزدوران بعثی و صدامیان جنایتپیشه به خاک مقدس ایران، اولین فرمانده شهید دفاع مقدس، نام خود را در شمار آسمانیان مدافع مرز عشق و حریم لالهها جاودانه کرد و اولین سردار شهید جنگ، پیش از آغاز رسمی آن شد.
سردار «روحالله شنبهای» عضو شورای فرماندهی و فرمانده اطلاعات و عملیات و از بنیانگذاران سپاه ایلام، از آن دسته گلهاست که آنقدر چیدنی بود که عشق، فرصت بیشتر شکفتن و عطرافشاندن در فضای پاک و ملکوتی جبهه ها را هم به او نداد و با اولین رایحههای وصال سرمدی، گلچینش کرد و گلبرگهای جانش را به نسیم نگاه و نوازش دوست سپرد. شهیدی که آخرین لحظههای پرواز خونینش، اوج عاشقانگی و شاعرانگی است.
قطرهای که دریا شد
روح الله شنبهای، فرزند علی اکبر، اول فروردین سال ۱۳۳۶ در ایلام به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در مدرسه کورش به پایان رساند و سپس وارد مدرسه راهنمایی ترویج ایلام شد. پس از اتمام دوره راهنمایی به دبیرستان رازی رفت و در سال۱۳۵۴ دیپلم گرفت. پس از گذراندن دوره کاردانی ترویج کشاورزی در سال ۱۳۵۶ برای ادامه تحصیل در دوره کارشناسی همان رشته عازم کرمانشاه شد. در سنین نوجوانی از آگاهی مذهبی و سیاسی بالایی بر خوردار بود و این به دلیل رشد و نمو در خانواده ای مومن و مسلمان بود. مبارزه با رژیم شاه را در زمانی شروع کرد که تازه سن جوانی را آغاز کرده بود و از هر فرصتی برای بیدارگری دوستان و آشنایان استفاده میکرد.
محور مبارزات انقلابی در ایلام
در اوج راهپیماییها و تظاهرات قبل از پیروزی انقلاب از عناصر فعال و موثر نهضت امام خمینی در «ایلام» به شمار میرفت که با بهکارگیری فنون و مهارتهای ویژه در سازماندهی و تشکل مبارزان و انقلابیون، نقش عمدهای را ایفا کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با «کمیته انقلاب اسلامی» همکاری گستردهای را آغاز و در حساسترین و بحرانیترین مناطق استان ایلام حضور تعیین کننده داشت.
ستون «سپاه»، ملجاء و پناه «مردم»، مدافع امنیت و ثبات «کشور»
به محض شنیدن فرمان امام از رادیو، مبنی بر خاتمه دادن به غائله «پاوه» و سرکوب اشرار و باز گرداندن امنیت به «کردستان»، بیدرنگ راهی مناطق درگیری با ضد انقلاب شد و به عضویت سپاه درآمد. بهدلیل لیاقت و شایستگی کم نظیرش، علاوه بر عضویت در شورای فرماندهی سپاه ایلام به فرماندهی اطلاعات و عملیات این سپاه نیز منصوب شد. در تاسیس و شکلگیری سپاه پاسداران استان ایلام نقش کلیدی داشت. پیش از آغاز جنگ، با تشکیل کلاسهای عقیدتی، تفسیر قرآن، تفسیر نهجالبلاغه و بحث سیاسی، سعی در تقویت بنیانهای عقیدتی اعضای سپاه استان داشت. معتقد بود نود درصد فعالیتهای سپاه، باید صرف موضوعات عقیدتی و سیاسی شود و فقط ده درصد، متوجه جبهه و جنگ باشد.
انسانی شدیدا عاطفی و مردمدار بود. قبل از شروع جنگ تحمیلی، بعضی مواقع عدهای به سپاه مراجعه میکردند و تقاضاهایی مثلاً از شهرداری یا آموزش و پرورش و یا نهادهای دیگر داشتند که پاسخگویی به تقاضاهایشان جزء وظایف سپاه نبود. وظیفه سپاه به عنوان یک نهاد نظامی، تأمین امنیت کشور برابر تهدید دشمن بود. با این حال، شنبهای دست رد به سینه کسی نمیزد و میکوشید تا از طریق ارتباط با نهادهای ذیربط، مشکل متقاضی را برطرف کند. میگفت: «درست است که برطرف کردن مشکلات روزمره مردم در حوزه وظایف سپاه نیست اما امروز که پس از قرنها حکومت اسلامی در ایران ایجاد شده، بگذارید با حل مشکلات مردم، آنها را با نظام جمهوری اسلامی ایران آشنا کنیم.»
اولین مدافع مرزهای کشور
او اولین فرمانده شهید سپاه پاسداران در ایران است که پیش از شروع رسمی جنگ تحمیلی به شهادت رسید. این که میگوییم پیش از شروع رسمی جنگ تحمیلی به شهادت رسید، دلیلش این است که رسانهها شروع جنگ تحمیلی را ۳۱ شهریورماه۱۳۵۹ اعلام کردند، در حالی که روحالله شنبهای در بیستم شهریورماه آن سال در خط مقدم و در میدان جنگ به شهادت رسید. شنبهای، فرمانده طرح عملیات بود که میبایست، فعالیت محورهای عملیاتی در مناطق مختلف مرزی مانند: ارتفاعات ۳۴۳، رضاآباد، بهرامآباد و غیره را مدیریت کند.
پیشاپیش همرزمان در صحنه حاضر میشد و خود در نبرد شرکت میکرد. به عنوان مثال: زمانی که دشمن، غافلگیرانه مناطق مرزی مهران را مورد تهاجم قرار داد، شنبهای، خود، پشت قبضه خمپارهانداز قرار گرفت و به سمت دشمن آتش گشود.
غسل شهادت کن ز نهر عشق؛ برخیز!...
زاهدپور، یکی از همرزمان درباره آخرین روز حیات شهید شنبهای روایت میکند: «صبح روز بیستم شهریور ماه، در سپاه مهران به همراه روحالله بودم. نماز صبح را به جماعت خواندیم. مشغول تلاوت قرآن شد و سپس اشک ریزان دست به دعا برداشت. روحالله، گلولههای خمپاره ۱۲۰ میلیمتری را که همراه داشت خرج گذاری کرد و طبق گراهای(مختصات) قبلی به گلوله باران بعثیها جواب میداد.
تبادل آتش تا ظهر ادامه داشت، لحظهای از شدت آتش کم شد و فرصتی شد تا رزمندگان در جویباری که آن نزدیکی بود، غسل شهادت کنند.
روحالله هم غسل شهادت کرد و در کنار دیواری متصل به سنگر، مشغول نوشتن چیزی شد. ما فکر کردیم گراها را ثبت میکند، نماز ظهر و عصر را که خواندیم، آتش شدت پیدا کرد. غذا را ناتمام گذاشت و برگشت پای قبضه خمپاره و از من هم خواست تا برایش دیدبانی کنم. داشت گلوله چهارم را آماده میکرد که توپ دشمن درست وسط سنگر خمپاره فرود آمد. کوهی از گرد و غبار و دود انفجار را پوشاند.
افتاده بود و سجده خون به جا میآورد...
بر سرزنان خودمان را به سنگرش رساندیم، افتاده بود و سجده خون بهجا میآورد، وقتی یادداشتهایش را پیدا کردیم، تازه فهمیدیم مشغول ثبت گرا نبوده است. معنویت و خلوص عجیبی در وصیت نامه این شهید به چشم میخورد که نوشته بود:
خدا را دیدهام!...
«بسم اله الرحمن الرحیم
بسم الله القاصم الجبارین
به خدا راهم را تشخیص دادهام و خدا را دیدهام و هدف و مقصد را شناختهام و دشمن را نیز به عیان دیدهام، پس چرا بر این مرکب خوشبختی که آگاهی میباشد به سوی الله به پیش نتازم و قلب دشمنان حق و حقیقت را آماج گلولههایم قرار ندهم و در این راه به شربت شهادت چون دیگر برادرانم نائل نگردم؟»
نظر شما